سه شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۹ - 12:56 - عظیمیشوشتری -
بسمه تعالی
به واسطه اصلاحاتى كه از سال 1861 و در زمان الكساندر دوم صورت گرفت. دهقانان صاحب زمين شدند و اگر چه آنان موظّف به پرداخت انواع و اقسام مالياتهايى كه كشاورزان فرانسه قبل از انقلاب مىپرداختند، نبودند ولى به دليل عدم اجراى تدابير مناسب عملاً از كشت زمينهاى خود ناتوان بودند[1] و اين وضع تا سال 1906 يعنى ده سال قبل از انقلاب ادامه داشت، در اين سال «ستاليپين»[2] با اتخاذ تدابيرى، كشاورزى را از ركود و بىقيدى خارج نمود و در وضعيت مناسبى قرار دارد[3] به همين دليل علىرغم تلاشهاى زيادى كه كمونيستها به خرج دادند. حركت انقلابى در روستاها شكل نگرفت.
موضوعى كه حكومت روسيه از آن غافل مانده بود. ظهور قشر جديدى از مردم در شهرها بود كه در اثر سرمايهگذارى خارجى و رشد صنعتى در روسيه بهوجود آمده بودند[4] اين قشر كارگران يا «پرولتاريا» بودند كه بهواسطه تأسيس مراكز صنعتى و كارخانجات در شهرها[5]، جمعيت آنها روز به روز در حال افزايش بود و نيازمند مسكن، غذاى مناسب و حقوق مكفى و وسايل بهداشت و درمان بودند. از سوى ديگر توسعه صنايع موجب رشد بورژوازى و قشر سرمايهدار نيز گرديد. در چنين وضعيتى دولت مىبايست براى رفع مشكلات كارگران اقدام مناسب انجام دهند و قوانين كار و دستمزد مناسب براى حمايت از كارگران پيشبينى مىكرد و مجوز ايجاد اتحاديهها و سنديكاهاى كارگرى را صادر مىنمود. برعكس، تشكيل اتحاديههاى كارگرى و هر نوع اعتصاب را (كه مىتوانست سوپاپ اطمينانى باشد) ممنوع ساخت.
«ستاليپين» آن اراده و انرژى را كه صرف حل مسأله روستاها كرد، درخصوص مسايل كارگرى به كار نبرد.[6] و به هشدارهايى كه در اين زمينه از سوى متخصّصان امر داده مىشد توجه نكرد.
طبقات بازرگان و صاحبان مشاغل آزاد نيز كه روز به روز جسورتر و نيرومندتر مىشدند. گرايشات ليبرالى پيدا كرده و حزب مشروطه دمكرات (K.P) را تشكيل دادند.[7] و احزاب مختلف و متعددى نيز تحت تأثير افكار فلاسفه اروپايى و شاهكارهاى ادبى روسيه كه در اين تاريخ معروفيت جهانى پيدا كرده بود، شكل گرفت. در اين ميان تمايلات چپ و ماركسيستى چشمگيرتر بود مثل انقلابيون سوسيال و سوسيال دمكراتها كه البته هيچكدام تا آن زمان به مفهوم رايج آن در كشورهاى اروپاى غربى حزب تشكيل نداده بودند.[8]
از آغاز قرن بيستم علائم نارضايتى مردم از اوضاع و احوال بيشتر پديدار گشت، زارعين به اراضى اعيان و مالكين بزرگ، تجاوز مىكردند و حتى شورشهايى بر ضد اربابان و محصلين مالياتى بر پا مىنمودند. كارگران كارخانهها بهطور پراكنده از كار كردن امتناع مىورزيدند. اما احزاب با اين نهضتها هيچگونه پيوندى نداشتند.[9]
تزار نيكلاى دوم كه در سال 1894 به سلطنت رسيد، مردى كوتهفكر و مستبد بود و وجود نهادهاى دمكراتيك و اركان نظارتى را در جامعه نمىپسنديد. شكست روسيه از ژاپن نيز وضع را پيچيدهتر كرد و دولت را بيش از پيش با بحران مشروعيت روبهرو كرد. ملت و به خصوص مخالفين، شكست روسيه را موجب سرافكندگى كشور و مملكت تلقى كردند.
واقعه يكشنبه سياه در ژانويه 1905 در برابر كاخ زمستانى تزار و قتل عام صدها نفر از مردم كه براى برگزارى يك تظاهرات آرام و محترمانه جمع شده بودند و فرياد مىزدند «خداوندا تزار را در پناه خود نگهدار»[10]، موجب شد كه علاقه مردم از تزار و دستگاه حكومتى كاملاً سلب شود و اعتصاب سرتاسر كشور را دربرگيرد. در چنين وضعيتى، سوسيال دمكراتها (عمدتاً منشويكها) وارد ميدان مبارزه علنى با دولت شده خود را رهبران انقلاب ناميدند.
در اين سال تزار با تشكيل مجلس طبقاتى، موافقت كرد. مجلسى كه نمايندگان زارعين، مالكين و شهرنشينان در كنار هم باشند. از سوى ديگر به دنبال اعتصاب همهجانبه كه با تدبير منشويكها انجام شد. تزار بيانيه اكتبر را صادر كرد و وعده داد كه قانون اساسى تنظيم شود و آزادىهاى مدنى به مردم اعطا و مجلس دوما تشكيل شود. ليكن عليرغم آنكه عدهاى از روشنفكران چپ با هدف سرنگونى تزار، به جنجال و آشوب دامن زدند غائله خاتمه پيدا كرد و دولت روسيه به صورت يك حكومت به ظاهر مشروطه كه صاحب پارلمان است، درآمد. اما تزار حاضر به از دست دادن اختيارات خود نبود. به همين دليل دو ماه بعد «دوما» را منحل ساخت.[11] و به يك دوماى كاملاً محافظهكار و ضعيف رضايت داد.
روسيه قبل از جنگ جهانى اول ظاهراً به سوى تجدد سير مىكرد. صنعت و خطوط آهن توسعه پيدا كرده، صادرات روسيه به نصف صادرات آمريكا رسيد.[12]
از نظر سياسى نيز صاحب يك پارلمان شده بود و سرمايهدارى نيز در بين مردم شيوع پيدا كرده، آزادى مطبوعات تا حدودى تأمين گرديد و روزنامه «پراودا» بهعنوان ارگان «بلشويكها» در سال 1912 رسماً مجوز انتشار گرفت.[13] اما اين اصلاحات با مخالفت دو دسته روبهرو شد، دسته اول مرتجعينى كه خواستار حفظ وضع موجود بودند و دسته دوم انقلابيون راديكالى كه آرمان خود را سقوط سلطنت تزار قرار داده بودند. اين دو دسته تا پيش از جنگ جهانى اول از هر اقدامى ناتوان بودند.
با شروع جنگ، به دليل ضعيف بودن پايگاه مردمى تزار، مردم از همراهى در جنگ اكراه داشتند و به زور به جبهههاى نبرد اعزام مىشدند. همين امر موجب بروز شكستهاى پى در پى ارتش روسيه گشت و قشر وطنپرست و متوسط جامعه را نيز نسبت به دولت بدبين نمود. فساد دستگاه حاكمه و خرافاتى كه «تزارينا الكساندرا» همسر نيكلاى، دچار آن شده بود، «راسپوتين»[14] را به صحنه قدرت روسيه كشاند كه خود موجب تشديد نارضايتهاى عمومى گرديد.
در مقابل نارضايتى مردم، تزار سياست سركوب را در پيش گرفت و سياستى كه در نهايت منجر به بروز انقلاب و تشكيل دولت موقت گرديد دولتى كه در اختيار ليبرالها و سوسياليستهاى ميانهرو بود. ولى پس از مدتى ليبرالها به دليل همكارى با جنرال «گورنليف»[15] كنار گذاشته شدند و دولت موقت «كرنسكى» نيز در اثر كودتاى بلشويكها به رهبرى «لنين» ساقط شد. لنين پس از به دست آوردن قدرت، مجلس مؤسسان را كه اكثريت نمايندگان آن طرفدار كرنسكى بودند منحل كرده و با وجودى كه در اقليت محض بود. ديكتاتورى پرولتاريا را بنيانگذارى كرد.
با توجه به آنچه كه گذشت، علل اصلى انقلاب روسيه موارد زير مىباشند:
1 ـ فقر شديد مالى كشاورزان
2 ـ ظهور طبقه كارگرى كه زندگى طاقتفرسايى داشتند.
3 ـ عقبافتادگى كشور روسيه نسبت به كشورهاى اروپايى
4 ـ استبداد و بىكفايتى تزار.
5 ـ ناكامىهاى نظامى در برابر ژاپن كه منجر به جريحهدار شدن غرور ملى روسها گرديد.
6 ـ نفوذ افكار سياسى اروپاى قرون هيجده و نوزده بين روشنفكران روسيه و ظهور نويسندگان آزادىخواه و همچنين چپگرا.
7 ـ تشكيل احزاب و گروههاى سياسى و نفوذ افكار ماركسيستى كه منجر به رشد سياسى مردم در روسيه گرديد.
به دليل فعاليتهاى شديد احزاب مختلف با گرايشات فكرى و عقايد متفاوت انقلاب روسيه در ابتدا فاقد يك فلسفه و ايدئولوژى مشخص بنيادين بود. زيرا در تشديد و تحريك نارضايتىهاى عمومى همه احزاب فوق نقش داشتند. همه آنها نيز از پايگاه اجتماعى خوبى برخوردار بودند. ليبرالها و مشروطهخواهان، خواستار اصلاحات با حفظ وضع موجود بودند. حال آنكه منشويكها كه اكثريت را هم در اختيار داشتند طالب يك نظام سوسيال دمكرات و خلع تزار بودند. در مقابل بلشويكهاى تندرو به دنبال ايجاد حكومتى صد در صد كمونيستى و شورايى بودند و شعار اصلى خود را «صلح، زمين، نان»[16] قرار دادند و براى برقرارى يك ديكتاتورى پرولتاريا فعاليت مىنمودند.
اين دسته اخير با وجودى كه در مقايسه با دو گروه ديگر از پايگاه اجتماعى مناسبى برخوردار نبودند و در حركتهاى آغازين انقلاب نيز نقش چندانى نداشتند موفق شدند «انقلاب را بربايند» و خود بر مصدر حكومت تكيّه زنند و ديكتاتورى و خفقانى را بهوجود آورند كه در هيچ يك از ادوار تاريخ روسيه سابق نداشت.
[1] ـ شبيه آنچه كه پس از اصلاحات ارضى در ايران رخ داد.
[2] ـ نخستوزير و وزير كشور روسيه بين سالهاى 1862 تا 1911، كه اصلاحات ارضى را در روسيه برقرار كرده و كشاورزان را صاحب زمين نمود و در سال 1911 به دست يكى از كمونيستهاى روستايى أسر بهنام «د. باگهووى» به قتل رسيد.
[3] ـ حزب كمونيست بر سرير قدرت، 1917 ـ 1957، ن. روتيج، فتحا... ديدهبان، بى تا، بى جا، ص 17 ـ 19.
[4] ـ تاريخ روسيه شوروى، اى. اچ. كاو، نجف دريابندى، تهران، چاپ زمرد، ج 1، ص 20.
[5] ـ تاريخ جهاننو، رابرت روزول پالمر، ابوالقاسم طاهرى، تهران، اميركبير، چاپ سوم، 1357، ج 2، ص 391 ـ 390.
[6] ـ حزب كمونيست شوروى بر سرير قدرت، ص 19.
[7] ـ تاريخ جهان نو، ج 2، ص 390.
[8] ـ همان، ص 401.
[9] ـ همان.
[10] ـ همان، ص 402.
[11] ـ تاريخ جهان نو، ج 2، ص 405.
[12] ـ همان، ص 406.
[13] ـ همان، ص 408.
[14] ـ وى كه مدعى بود داراى قوه خارقالعادهاى است، فرزند تزار را شفا داد. به همين دليل در دستگاه تزار نفوذ زيادى پيدا كرد، به گونهاى كه بسيارى از افرادى كه قصد ملاقات با تزار يا تزارينا را داشتند به وى متوسّل مىشدند.
[15] ـ وى يكى از ژنرالهاى ارتش بود كه قصد داشت با قواى خود پطروگراد را تصرف و پاكسازى كند.
[16] ـ تاريخ جهان نو، ج 2، ص 413.