چهارشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۹ - 8:3 - عظیمیشوشتری -
بسمه تعالی
وجوه اشتراك:
هر سه انقلاب داراى وجوه اشتراك متعددى هستند كه به طور خلاصه مىتوان به موارد زير اشاره كرد:
1 ـ بىسابقه بودن و نو بودن انقلاب و نحوه قيام مردم و اهداف آن
2 ـ اعتراض به بىعدالتى و تبعيض و مبارزه با هدف برقرارى عدالت اجتماعى
3 ـ مبارزه با رژيمهاى استبدادى و آداب و رسوم و نظامات منحط گذشته
4 ـ دارا بودن زيربناى ايدئولوژيك (با شدت و ضعف)
5 ـ مردمى بودن و برخوردارى از حمايت وسيع تودهها
6 ـ ايجاد تحول بنيادين در همه عرصههاى سياسى، فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى.
7 - پايهگذارى نظامى نوين كه در گوشه و كنار جهان مورد حمايت و تقليد مردم كشورهاى ديگر قرار گرفت.
8 ـ مبارزه و مخالفت قدرتهاى بزرگ زمان با آن و طراحى توطئههاى مختلف براى سرنگونى دولت انقلاب توسط آنها و شكست همه توطئهها
.وجوه افتراق:
وجوه اشتراك فوق اين تلقى را در اذهان به وجود مىآورد كه پس چه تفاوتى ميان اين سه انقلاب وجود دارد؟ در پاسخ بايد گفت، وجوه اشتراك فوق جنبه شكلى دارند ولى اين انقلابات از نظر ماهوى و محتوايى تفاوتهاى عمدهاى دارند:
در انقلاب ايران بر خلاف انقلابات روسيه و فرانسه كه نقش اصلى را قشر بورژوازى و نظريهپردازان متأثر از فلاسفه اروپايى بازى مىكردند و روحانيت يا در حاشيه قرار داشت يا مورد اعتراض بود. رهبرى و هدايت انقلاب را روحانيت مستقل برعهده داشتند و تربيت يافتگان غرب در اواخر نهضت و براى جمعآورى غنايم و تصاحب انقلاب (آنگونه كه بلشويكها عمل مىكردند) وارد ميدان مبارزه شدند. اين دسته در عمل از حركت انقلابى مردم عقب افتادند.
دومين تفاوت انقلاب اسلامى با دو انقلاب ديگر در آن است كه در ايران، ايدئولوژى بنيادين انقلاب، دين رسمى كشور يعنى اسلام بود. در حالى كه در روسيه و فرانسه به دليل عملكرد روحانيت، حركت مردم عليه كليسا و مبانى ايدئولوژيك آن صورت گرفت و مبارزه با فرهنگ منحط حاكم كه تظاهر به مسيحيت مىكرد نشانه شجاعت و آزادگى بود.
در ايران انقلاب از مساجد آغاز شد. صفهاى طولانى نماز جماعت نماد مبارزه بود. جوانان پاكبافند و عاشق، نماز را بالاترين فريادها عليه سلطه مىدانستند و با چشمانى اشكبار به راز و نياز مىپرداختند جلسات قرائت قرآن و تفسير و درسهاى نهجالبلاغه، كلاس مبارزه بود و اشتغال به قرآن و نهجالبلاغه و حضور در مساجد نشانه آزادگى و شجاعت و انقلابىگرى تلقى مىشد. حال آنكه اشتغال به انجيل و حضور در كليسا و گوش دادن به مواعظ روحانيون در دو انقلاب ديگر از عوامل انحطاط، ارتجاع و بازدارندگى انقلاب محسوب مىشد.
انقلاب فرانسه به دنبال ايجاد جامعهاى نوين برمبناى انسان محورى و ليبراليسم و انقلاب روسيه در نهايت به دنبال برقرارى نظامى بر پايه جامعه محورى و سوسياليسم بود. ولى انقلاب اسلامى هدف خود را تشكيل و تأسيس نظامى براساس اسلام و خدامحورى اعلام نمود.
در انقلاب ايران عامل اصلى حركت عمومى گستاخى به مبانى ارزشى و اعتقادى جامعه بود. به عبارت ديگر عليرغم نقش مؤثر ساير عوامل، عامل فرهنگى نقشمحورى را ايفا مىنمود در حالى كه در دو انقلاب ديگر خشم عمومى ناشى از فقر مالى و تبعيضات ناروا نقش محورى را در حركت مردم ايفا مىنمود.
و مهمترين تفاوت بين انقلاب ايران و دو انقلاب ديگر در اين بود كه ملت ايران نسبت به ايدئولوژى انقلاب علم و آگاهى كافى داشتند و حركت آنها يك حركت آگاهانه و حساب شده بود. از اهداف انقلاب و آنچه كه مطالبه مىكردند، اطلاع كافى داشتند (مىدانستند چه مىخواهند). حال آنكه حركت مردمى در دو انقلاب ديگر، يك سرى شورشهاى عمومى بود كه ناشى از بىعدالتىهاى حاكم بر جامعه و مشكلات شديد مالى به وجود آمده بود كه توسط رهبران انقلاب به سمت و سوى مورد نظر هدايت شد.
مردم ايران رهبرى انقلاب و آرمانهاى او را مىشناختند به همين دليل در اثر اهانت به وى به خشم آمده و قيام خود را آغاز نمودند. اما در فرانسه و روسيه، قيام مردم در ابتدا براى تحقق آرمانهاى مورد نظر رهبران انقلاب نبود زيرا مردم، شناختى نسبت به آنها نداشتند و هرگز نسبت به نظامى كه در آينده بايد برقرار شود، فكر نكرده بودند و اصولاً در ابتدا نيز شايد هدف آنها تغيير اساسى در نظام موجود نبودند[1] و اين رهبران بودند كه با استفاده از موقعيت، نارضايتى مردم را به سمت اهداف مورد نظر خود سوق دادند. به عبارت بهتر سوار بر موجى شدند كه قبلاً ايجاد شده بود. به همين دليل هر كس كه توان بهرهگيرى بهتر از موقعيتها را داشت توانست از حركت مردم استفاده بهترى نمايد. از اين رو بود كه در روسيه بلشويكها توانستند انقلاب را از چنگ رقباى خود خارج سازند. در حالى كه در ايران رهبرى انقلاب خود عامل و پديد آورنده موج بود.
نتيجه اينكه مشخصات ممتاز انقلاب ايران، دينى بودن، رهبرى روحانيت و ايمان و آگاهى و اعتقاد صادقانه مردم نسبت به اهداف حضرت امام قدسسره مىباشد. چنانچه هر يك از اين مشخصات را از انقلاب ايران منفك كنيم، ماهيت آن را دچار دگرگونى كردهايم و نتيجه چنين امرى نابودى انقلاب خواهد بود.
[1] ـ هم در انقلاب فرانسه و هم در انقلاب روسيه مردم در ابتدا خواستار بركنارى خاندان سلطنتى نبودند و تا مدتها نيز حضور آنها را در صحنه سياسى كشور پذيرفتند حتى در قضيه يكشنبه سياه همانگونه كه گفته شد براى تزار دعا مىكردند و بركنارى آنها زمانى بود كه رهبران موقعيت خود را مستحكم كرده و از نارضايتى مردم براى خلع سلطنت استفاده كردند. در حالى كه در ايران از همان آغاز شعار نابودى حكومت سلطنتى را سردادند.