دوشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۹۹ - 18:37 - عظیمیشوشتری -
بسمه تعالی
انقلاب فرانسه را برخى ناشى از مشكلات اقتصادى و فقر مردم مىدانند و برخى ديگر آن را قيامى عليه دين و ديندارى تلقى كردهاند، اما به نظر مىرسد انقلاب فرانسه قبل از هر چيز قيام مردم عليه تبعيضات و نابرابرىهاى اجتماعى بود كه در عرصه اقتصادى به شكل مشخصترى رخ نموده بود. متأسفانه كليسا و اربابان آن و روحانيت مسيحى نيز در آن حوزه حضورى فعال داشتند.
وجود امتيازات متعدد براى نجبا و اشراف و روحانيون، از يك سو و مالياتهاى مختلفى كه بر حاصل دست رنج دهقانها و فعاليتهاى اقتصادى صنعتگران و تجار و قشر متوسط وضع شده بود، از سوى ديگر، موجب فقر و فلاكت شديد كشاورزان و احساس خطر و سرخوردگى براى تجار و قشر بورژوازى تازه شكل گرفته فرانسه شد.
توضيح اينكه ملت فرانسه به سه طبقه تقسيم شده بودند، روحانيون، نجبا و طبقه سوم. دو طبقه اول، صاحب امتياز بودند ولى طبقه سوم هيچگونه امتيازى نداشتند و تمام بار دولت بر دوش آنها بود.[1]
امتيازات دو طبقه اول شامل معافيتهاى مالياتى و حق دريافت و وصول ماليات به نفع خود، بود. به عنوان مثال، روحانيون حق وصول مالياتى به نام «ديم» يا عشريه محصولات كشاورزى را داشتند و نجبا عوارض مالياتى قرون وسطى را هنوز از رعايا مىگرفتند.
جمعيت اين دو طبقه در زمان انقلاب فرانسه مجموعاً 000,600 نفر بود درحاليكه طبقه محروم يعنى طبقه سوم: 000,400,24 نفر بودند كه بيشترين بار مالياتى را بر دوش داشتند.[2]
بهطور كلى هر رعيت پس از پرداخت انواع مالياتهاى مستقيم و پس از جمع و خرج مىديد كه سه ربع محصولى را كه به دست آورده به شاه و روحانيون و مالكين پرداخته است و يك ربع را ديگر هم مىبايست به صورت مالياتهاى غير مستقيم مثل ماليات نمك وظيفه[3] رسومات شراب[4] و غيره مىپراخت كه در نهايت فقط خمس آن براى يك سال او و خانوادهاش باقى مىماند.[5]
چنين وضعيتى مردم را از تاب و توان انداخته بود. هر بار كه خشكسالى يا قحطى روى مىداد، دسته دسته از مردم به سوى شهرها هجوم مىآوردند و شهرها را هم گرفتار قحط سالى مىكردند. در سالهاى 1788 و 1789 قحط سالى مهيبى رخ داد به گونهاى كه قوت لايموت مردم نيز كه نان بود به شدت ناياب شد. و اين در حالى بود كه اشراف و متولين در برابر چشمان مردم گرسنه به عياشىهاى مسرفانه مىپرداختند و شاه و ملكه «مارى آنتوانت» نيز با آنها همراهى مىكردند.
نكتهاى كه لازم است توضيح دهيم اين است كه اگر چه اوضاع و احوال فوق از عوامل مهم در زمينهسازى و شتابدهى به انقلاب فرانسه محسوب مىشد ولى حقيقت آن است كه گرسنگى و فقر مىتواند صرفاً به صورت يك نيروى محركه براى قيام و انقلاب عمل كند اما تاب و توان رهبرى يك انقلاب را ندارد. اگر چه فقر و نارضايتى مىتواند شورشهايى را برپا كند ولى هدفدار كردن و كنترل قيام به صورت سازمان يافته نيازمند فكرى فعال و مبتكر و آگاه است. در انقلاب فرانسه اين فكر فعال را قشر متوسط و بورژوازى تازه نفس فرانسه در اختيار داشت كه هم از عوارض مختلفى كه مىبايست پرداخت كند ناراضى بود و هم ايدههاى خود را در سالونها و ميهمانىهاى رقص و بحثهاى فلسفى! كه برخى از «مادامها» و «دوشزهاى» فرانسوى تشكيل مىدادند مطرح مىكردند و از اين طريق برخى اشراف ناراضى را نيز با خود همراه مىكردند. آنان از لحاظ پول و قدرت بهدليل توسعه صنايع و فنون بازرگانى و امور مالى رو به رشد بودند[6] و مبالغ كلانى را نيز به شاه و دولت قرض مىدادند، از اين رو هم نسبت به دولت احساس مسؤوليت مىكردند و هم مىديدند كه با وجود نقش فوقالعاده آنها در سرنوشت كشور، هيچ يك از امتيازات نجبا را در اختيار ندارند. اينان نارضايتىهاى مردم را هدايت كردند تا نهايتاً منجر به بروز انقلاب شد.
در اين ميان نمىتوان نقش ارزنده افكار و آراء فلاسفه آزادى خواه فرانسه را كه خود يا از اشراف بودند و يا به كمك اشراف رشد پيدا كردند و همچنين نقش انقلاب آمريكا را ناديده گرفت. آراء و افكار فلاسفهاى مانند، ژان ژاك روسو، ولتر، ديدرو، هلو سيوس، مورله، ميرابو، تورگو و صدها نويسنده ديگر كه در فضاى فكرى آن زمان به وجود آمده و رشد پيدا كرده بودند، ايده جديدى از فلسفه سياسى و نظام سياسى را بهوجود آورد كه در آن انسان محور همه حقوق و تكاليف بود و حقوق او ترسيم كننده بنيادهاى حاكميت در جامعه بود.
به اين ترتيب علل وقوع انقلاب فرانسه را در موارد زير مىتوان خلاصه كرد:
الف ـ فقر عمومى و قحط سالىهاى پى در پى
ب ـ نظام ناعادلانه طبقاتى و مالياتهاى ظالمانه
ج ـ شكلگيرى قشر متوسط و ثروتمند جديدى در فرانسه كه اوضاع اقتصادى و اجتماعى را در فرانسه متحول كرد و از نظام امتيازى قديم به شدت ناراضى بود و خواهان نقش فعالترى در حكومت بودند.
د ـ رشد و توسعه افكار فلاسفه آزادى خواه
اما هدف از انقلاب فرانسه نيز تغيير كل ساختار اجتماعى فرانسه پيش از انقلاب بود. به همين دليل بر عليه همه قدرتهايى كه تثبيت كننده نظام قديم بودند. اعلان جنگ داد. قدرتهايى كه اين امتيازات را به رسميت مىشناختند. انقلاب فرانسه اغلب سنتهاى قديم را برافكند و شيوهاى جديد از زندگى اجتماعى بر مبناى افكار جديد بهوجود آورد.
برخلاف نظر بسيارى از كسانى كه هدف از انقلاب فرانسه را برچيدن بساط ديندارى مىدانند. اين انقلاب هرگز درصدد نفى دين از زندگى فردى و حتى اجتماعى مردم نبود. بلكه مبارزه مردم فرانسه با دين در واقع جنبه تصادفى و گذرا داشت.[7] احساس ضد دينى مردم فرانسه در هنگامه انقلاب فرانسه در واقع احساسى بود ناپايدار عليه امتيازات و مالياتها و تبعيضاتى كه كليسا عامل و بانى آن بود. از اين رو قيام مردم عليه دين نبود، بلكه عليه كليسا و اربابان آن بود كه داراى مستغلات و تيول بوده از مردم عشريه مىگرفتند و به نام دين دنياى مردم را تباه مىساختند و حريمى امنيتى از دين، بر گرد زندگى سراسر فساد اشراف بىدين، ايجاد كرده بودند.
پس اهداف انقلاب فرانسه را نيز مىتوان موارد زير دانست:
1 ـ ايجاد تحولى بنيادين در ساختار اجتماعى كشور
2 ـ تغيير سيستم حكومت و تأمين حق حاكميت مردم
3 ـ براندازى آداب و رسوم و فرهنگ گذشته و ايجاد فرهنگى نو
4 ـ نفى تبعيضات طبقاتى و امتيازات ناعادلانه
5 ـ برقرارى سيستم اقتصادى جديد براساس نظام بورژوازى بجا و نظام فئودالى.
[1] ـ تاريخ قرن هيجدهم، آلبرماله، رشيد ياسمى، تهران، دنياى كتاب، 1363، ص 341.
[2] ـ همان، ص 356.
[3] ـ به موجب اين ماليات كه به آن «گابل» (La gabelle) مىگفتند، هر شخص كه عمرش از هفت سال تجاوز مىكرد مىبايست حداقل سالى هفت من نمك از دولت بخرد و تخلف از آن جرمى بزرگ به شمار مىرفت. همان، ص 354
[4] ـ منظور مالياتهاى متعددى بود كه بر شراب وضع مىكردند. به عنوان مثال به محض ورود به شهر يك ماليات، در مكان مشروبفروشى يك ماليات و قبل از ورود به شهر نيز ماليات مىگرفتند. همان، ص 355
[5] ـ همان، ص 367.
[6] ـ تاريخ تمدن، ويل دورانت، ضياءالدين طباطبايى، روسو و انقلاب، ج 2، ص 1270.
[7] ـ انقلاب فرانسه، الكسى دتوكويل، محسن ثلاثى، تهران، نشر نقره، ص 31 ـ 30.